گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

کم نمیارم

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 26 روز سن دارد :. این روزها همش حرفم شده کم آوردم اما الآن خیلی پشیمونم . وقتی که دیشب یادم رفت برای صبحانه همسرم ساندویچ درست کنم صبح که بیدار شدم با مادرشوهرم توی آشپزخونه بودیم که رفتم سمت یخچال گفتم یادم رفته برای آقا سعید ساندویچ درست کنم که مادرشوهرم گفت من درست کردم . خیلی شرمنده شدم و یادم افتاد مادر اگه مادر باشه کم نمیاره همیشه سایش روی زندگی بچه هاش هست حتی اگه 7 سال از ازدواجش بگذره برای عروسش هم مادری می کنه. با خودم گفتم خدا نیاره که مادری کم بیاره. مادر آخرشه . بابا عصبانی می شه ولی مامان عصبانی هم بشه مهربونه. بابا خسته می شه اما مامان حتی آخرین لحظ...
20 بهمن 1393
1303 16 15 ادامه مطلب

کی بزرگتره

این که کی بزرگتره برای بچه های من اصلا مفهوم نداره اما همه می پرسن. مهم اینه که همشون برای هم بزرگتری می کنن.  ارشیا معمولا داداشهاش را مجبور به کاری که ما می خوایم می کنه . مثل اینکه وقتی اردلان را صدا می زنم ارشیا دستش را می کشه که بیاره اگه اردلان همکاری نکرد با ادا و اصول می رسونه که نمیاد. وقتی یه چیز خوشمزه خورده با دهنش حرکتی مثل بوس را تند تند انجام می ده و حتی اون خوردنی را دهن داداشش قرار میده که بخوره. وقتی یکی گریه می کنه ارشیا زودتر از همه خودش را می رسونه و گاهی هم می خندونش. اردلان و ارسلان هم از این کارها می کنن اما آخرین حرکتشون لباس پوشوندن به همدیگه هست. ارسلان می تونه یه پاش را بعد یه دقیقه تلاش توی شلوا...
16 بهمن 1393

عکس

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 15 روز سن دارد :. وقتی که حریفتون نمیشم. میذازمتون روی مبلهایی که به خاطر شما با ما قهرن و از بخاری حفاظت می کنن. بازی جدیدتون اینه که برین زیر روفرشی . دفعه اول که دیدم اردلان کاملا زیر روفرشی بود و من تعجب کردم که قبل از رفتن توی آشپزخونه روفرشی مرتب بود حالا چی گذاشتن زیرش. ...
16 بهمن 1393

شیطون بلاها

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 22 روز سن دارد :. لطفا به نیت صبوری من بخونین. ما از هوش ارسلان به وجد میایم اما گاهی که خسته و بی حوصله هستیم یا یه کوه کار داریم دیگه عصبانی می شیم. رشد قد بچه ها کاملا مشهوده؛  از در باز کردناشون.  از بالا رفتن از پشت مبل یا از روی دسته .  از رفتن و نشستن توی میز تلویزیون قدیمی ایستاده.  از برداشتن هر چیزی از روی کابینت. از ...   بوسه های واقعا شیرین که از همه شیرین تر ارشیا هست (غنچه لبهاش را محکم روی صورتمون فشار میده بعد یه ماچ صدادار که خیلی می چسبه) با هم مهربونین اونقدر که بی دلیل همدیگه را بغل می کنین و می بوسین و...
16 بهمن 1393

گلوله آتش

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 22 روز سن دارد :. من برای نگهداری و پرورش بهتر بچه ها خیلی مقاله می خونم . دوست دارم رشد بچه هام را تعقیب کنم تا کم نباشه چون نارس بودن می گن تا دو سالگی روی بچه تأثیر داره و این مطلب گاهی درست و بیشتر مواقع نادرست هست اما وجود داره. توی یه مقاله خوندم بچه ها توی 18 ماهگی  گلوله آتش  هستن و این یعنی خود خود ارسلان. الهی فداتون شم ولی کم آوردم. دوست ندارم در آشپزخونه و سرویس را باز کنین و اونجا کنجکاوی کنین. فکر کنم که خدا می دونه کم آوردم برای همین شرایط را برایم فراهم کرد تا برم طبقه پایین خونه مامانم. البته باید بگم بابام. هنوز طبقه پایین خالی نشده تا حال...
16 بهمن 1393

خدا به دادم برسه

اگه بچه هام مثل من درس بخونن که خدا به دادم برسه. من که بچه بودم خیلی شیطون بودم . البته اینم بگم که خواهر ندارم و سه برادر دارم و این میشه نتیجه اش: مثل پسرا شیطون بودم و نترس. مثل پسرا توی دعوا کم نمیاوردم. مثل پسرا نقاشیم افتضاح بود. مثل پسرا مغرور بودم. نمی دونم شاید بقیه دخترا هم خیلی از خصلتهای من را داشتن.  مدام مامانم را مدرسه می خواستن. منم چون توضیح ندم چی کار کردم موقع مدرسه رفتم معطل می کردم و دیر می رفتم مدرسه ولی وقتی از خونه میامدم بیرون زیر پنجره آشپزخونه مامانم را صدا می کردم می گفتم ناظممون گفته بیا مدرسه . مامانم می گفتن همه مامانا میان . منم بیشتر وقتها می گفتم خداحافظ.  وقتی مامانم از مدرسه...
7 بهمن 1393
3046 17 24 ادامه مطلب

روزهای خوب در راهن

دو روزی هست که اینقدر خسته می شین که شب باید مواظب باشیم زود خوابتون بره هنوز ما نخوابیدیم شما بیدار شین تا نصف شب بازی کنین. دیروز کلی بازی کردیم. همیشه آخر سال این تقویم های دیوار میرن سطل آشغال یا نهایتا بازیافت اما امسال فقط برگه بهمن و اسفند را نگه داشتم با بقیش بازی کردیم. با هم پاره کردیم و ریختم روی سرتون خیلی خوشتون آمده بود یکی دو ساعتی مشغول بودیم که دیگه افتادم به تمیز کردن خونه . همه جا پر شده بود .  اما قسمت جالبش که می خواستم بگم اینه که همه با هم خونه را تمیز کردیم . کیف کردم . همکاری کردین. پلاستیک دستم گرفته بودم اتاق محل جرم را تمیز می کردم که از قضا اتاق بابا بود. دیدم خیلی زیاده ازتون کمک خواستم شما هم با کمال...
7 بهمن 1393

دلم گرفته

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 12 روز سن دارد  :. خیلی دلم گرفته . دیروز وقتی بچه ها خوابشون میامد و هر کدوم یه بالشت و پتو آورده بودن که روی پا بخوابن دیگه نتونستم جلوی بارون این دلی که هوای ابری داره را بگیرم همینطور که اشکام می ریخت می گفتم گلم عزیزم اذیت نکن تو بغلم بخواب به یکی می گفتم کنارم بخواب یکی هم روی پا دوباره دلم آتیش گرفت که دیدم بهانه هاشون تبدیل شد به سکوت و مظلومیت. می دونم نمی خواستم از تلخی ها بگم اما دلم فقط برای بچه ها می سوزه . به اندازه سه نفر باهاشون بازی می کنم و بهشون رسیدگی می کنم اما وقتی فقط آغوش مادر می خوان فقط می خوان روی پای من بخوابن فقط من را برای خودشون می خوان دوست ندا...
6 بهمن 1393

بازی

دوباره حلقه هاتون را دادم اما حلقه ها را توی دست و پاتون می کنین و همینطور مشغول کارهای دیگتون می شین و ساعتی این حلقه روی مچ یا رون پا یا مچ دست قرار می دین و باهاش احساس راحتی و آرامش حتی دارین و اگه بخواین از دست و پای هم در بیارین خیلی هم ناراحت می شین و باید یه حلقه پیدا کنم بهتون بدم که دعوا نکنین. مخروطش هم شده چماقتون یا هم دیگه را می زنین یا از سطح گردی که بهش چسبیده جدا می کنین و وقتی نمی تونین دوباره درستش کنین نق می زنین که دوباره وصلش کنم و این روال چند بار ادامه داره . یا اینکه با مخروط می زنین به آیفون که گوشیش بیافته باهاش بازی کنین . پسرای باهوش منین دیگه.  آخه من سه ماه اول بارداریم که شاغل بودم کار فکریم خیلی زیاد بود...
5 بهمن 1393

محبت ارسلان

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 9 روز سن دارد :. ارسلان روی صندلی ایستاده بود ارشیا و اردلان را گذاشتم که یه عکس بگیرم تا ارشیا را گذاشتم ارسلان بغلش کرد و محبت دو برادر گل کرد. فدای مهربونیاتون بشم عزیزم. ...
5 بهمن 1393